شهر های عربی قبل از اسلام

شهر های عربی قبل از اسلام
یکی از مسائل متعدد رو در رو با مطالعه شهر های اسلامی عبارت است از ریشه آنها که از جهات زیادی تاریک است، در این ارتباط تلاش کرده ایم در مسیری تقریبا طولانی آن را به طور متقاعد کننده ای روشن کنیم. سوال اساسی از این قرار است که چگونه جمعیتی در محدوده ای از محیط های خالی و در صحرا یا کویر باقی مانده و به زندگی کوچ نشینی و متحرک عادت کرده بودند، توانسته اند در دوره ای کوتاه چند دهه ای نه تنها سرزمین های متمدنی را فتح کنند، بلکه موفق شدند به طور کامل یک سیستم منظم را در مراکز مسکونی سازماندهی کنند. گاهی حتی بدون برخورداری از حداقل استخوان بندی از قبل موجود در شرایط محلی و در مدت زمان کوتاهی، یعنی در حدود یکی دو قرن، به شهر های بزرگ حومه مدیترانه و خاورمیانه تبدیل شوند (به انضمام قسطنطنیه بیزانس).


به بیان دیگر، این پرسش را می توان چنین عنوان کرد که ((شهر اسلامی)) ممکن است در کدام مدل ها و فرهنگ شهری، دارای تاییدیه قبلی، ریشه داشته باشد؛ یعنی، حیات و بلوغ آن در تظاهرات و رشدش، در توسعه و گسترشش، و در سازماندهی درونیش، حتی با وجودی که از دیدگاه تاریخ ظاهرا فاقد گذشته بوده و به نظر برخی ها تهی از سنت اصیل در ریشه قوم عرب است. به این ترتیب از این جا تاکیدی بر تحقیق روی مدارک ثبت شده خارج از شبه جزیره عربستان گذاشته می شود؛ یعنی بر شهر هایی که از قبل و در سرزمین های تازه فتح شده قدرتمند، موجودیت داشته اند: یعنی اسپانیا، شمال آفریقا، خاورد نزدیک، ایران، آسیای مرکزی و هند.


جستار در ریشه شهر های اسلامی در واقع شبیه به سوالی است که پژوهشگران درباره ریشه های اندیشه و آرای مربوط به اجزای آغازین معماری اسلامی پیش می کشند (به بیان دیگر، حتی درباره ریشه های برخی هنر های تصویری دیگر نیز صدق می کند) و در معماری هایی که به نظر می رسند هنوز تقریبا توسط فرهنگ اقوام مفتوح دارای اصالت و مزیت فکری اند، تامل می کنند؛ در حالی که می دانیم کم و بیش اعراب تا زمان بعثت حضرت محمد یک قوم کوچ نشین و عموما در حال جابجایی بودند؛ یعنی فاقد محصول هنری و تجربه ساخت و ساز از مصالح دائمی و پایدار بودند و در نتیجه ((در اصل و ریشه و در عمل فاقد معماری مناسبی به نام معماری قومی بودند))


یعنی اصولا از یک ایده، فکر و نظریه مستقل به خود و صاحب اختیار و توانمند تهی بودند، به نحوی که با قومیت خود موافق و در طول زمان تکرار شود (یا این که دست کم به صورت کامل و درست باشد)، حتی این موضوع در عصر حاضر نیز مصداق دارد.


در این جا لازم است بگوییم که با یک بررسی و توجه گذرا به تاریخ استقرار و ساکن شدن قوم عرب و شفافیت های موجود در باستان شناسی و در واقعیت های شهری مربوط به برخی مناطق و ایالت های عربی که قبل از اسلام در آنجا ساکن بودند، چنین تایید های ساده ای، چه به ترتیبی که در کلیت مربوط به تجارب ساخت و ساز و معماری و چه در زمینه فعالیت های شهر سازی باشند مورد تایید واقع نمی شوند.


امروزه بیشتر نظر بر این است که برخی تجارب، تکنیک ها و معیار های سازمانی در زندگی شهری از مناطق مفتوح و از طریق هیئت های اعزامی از منطقه یمن منتقل شده اند و یا این که از طریق برخی اعراب ساکن و نیز بعضی از آنها که دارای ریشه و نژاد اعراب و جنوبی اند توانسته اند به ارث برند به نحوی که از مدت ها پیش معیشت خود را از راه کشاورزی کسب کرده و در شهر هایی از مناطق حاشیه صحرای بزرگ ساکن بودند.


در آغاز چند قرن قبل از اجیره تعدادی از اقوام اصلی اعراب زندگی کوچ نشینی را کنار نهادند و در حیطه زندگی خود به منظور استقرار امکاناتی را به صورت نوعی زندگی شبه شهری فراهم آوردند و این ماجرا دست کم در سه منطقه معین و مرتبط با یکدیگر اتفاق افتاد. منطقه بین النهرین و سوریه – فلسطین؛ منطقه مرکزی – غربی، یعنی شبه جزیره ای که حجازش می نامیدند؛ و بالاخره منطقه جنوبی – غربی که با یمن امروزی منطبق است.


در ابتدا، در این مناطق (که در واقع ناحیه جغرافیایی وسیعی را شامل می‌شود، و محل استقرار فرهنگ قدیمی شهری است)، اولین خلفا در قرن هفتم میلادی و در دورانی قبل از فتوحات مستقر بودند و اساسا جماعتی از نژاد عرب در آنجا می‌زیست بطوری که کم‌و‌بیش با اجزای محلی درآمیختند و از مدت‌ها با دنیای هلنی – سلوکی و نیز روم – بیزانسی و در نتیجه با بخش هلنی و مسیحی در تماس بودند و با جهان ایرانی خصوصا با سلسله ساسانی نیز ارتباط داشتند. قسمت اعظم این جماعت از قبل کوچ نشین بودند و به دور از زندگی شهری نشینی به سر می بردند؛ از نژاد‌های گوناگون اجتماعی متحد نیز که عمدتا در مراکز ایالت‌هایی از مناطق کشاورزی زندگی می کردند، شکل گرفته بود. در حالی که در حدود چند قرن قبل اتحاد روم در شرق واقع در مرز غربی امپراتوری ایران، دستخوش تغییرات و جابجایی‌هایی شد.


با طی کردن مسیر در جهت خلاف حرکت عقربه ساعت، تمامی کمانی که منطقه وسیعی از دجله و فرات و طول مسیر ساحل مدیترانه شرقی را در بر میگیرد و به پایین می آید، با یک رشته شرایطی که صحنه های اصلی به شرح زیر به شمار می آیند، مواجه می شویم: پایتخت و مرکز فرات شهری به نام حیره بود که از تعدادی مراکز مسکونی با مجموعه هایی از خانه ها، قصر ها، بنا های بزرگ و صومعه تشکیل می شد و بر این منطقه خاندان و سلسله لاهیمیه حکومت می‌کرد و در هر یک از مراکز یاد شده فرمانداری از جانب این خاندان گماشته شده بود؛ ساکنان این منطقه عمدتا آمیزه‌ای از اعراب مسیحی و بت پرستان را شامل می شد و مجریان حکومتی ما بین بیزانسی ها و ساسانیان خراجگذار و متحدان ایرانی ها بودند که بیشتر منطقه یونانی – سوری روابط تجاری برقرار می کرد.


شهر ((اترا)) یا با تلفظ عربی ((الهدر)) مرکزی برای تجمع کاروان ها بوده که تقریبا به شکل دایره و در اطراف آن یک عبادتگاه بزرگ قوم ((سامی بنا شده بود؛ این شهر توسط حکام مختلف و مجزا هدایت و محافظت می شد؛ ولی بنیانگذاران آن توسط مردم عرب بوده، به طوری که بیشتر ساکنان آن را عرب ها تشکیل می دادند و بخش دیگری از اقوام عربی در شهر های دیگری واقع در میانه بین النهرین می زیستند. شهر ادسا یا اور های که بعدا به اورفا تغییر نام داد پایتخت و مرکز اوسرهئن ایالتی است که در آن نژاد های سوری زندگی می کردند و توسط خاندانی از پادشاهان عربی – مسیحی اداره می شد، به نحوی که تمام این منطقه به نام آبقار خوانده می شد.

شهر ((کار ها)) یا هارن دسته ای اعراب بت پرست در آن زندگی می کردند به نحوی که سابی ها تشریفات مذهبی در مورد ماه پرستی را در آن مقدمه چینی کردند.


از سوی دیگر یک رشته ساخت و ساز های شهری و مذهبی و فعالیت های صورت گرفته توسط فرقه مونوفیزیتو (از اعراب مسیحی معتقد به برخورداری مسیح از ذاتی طبیعی) را شهادت می دهند. به طور کلی این ها خراجگزاران بیزانسی ها بودند به نحوی که قوم بزرگی از سازندگان ساختمان با اصلیت یمنی را تشکیل می دادند به طوری که منطقه وسیعی را با مراکزی از فرهنگ قدیمی که فاقد پایتخت واقعی بودند اشغال کرده بودند؛ فعالیت این جماعت علاوه بر کار های ساختمانی در روسافا در کار های مهندسی آبرسانی و آبیاری نیز تقسیم می شدند و همچنین به امور کشاورزی مانند اقوام ساکنی که به این امور توجه کامل مبذول می داشتند، دقت می کردند.


در دیگر مراکز شهری از منطقه سوری – فلسطینی، اجتماعات چشمگیری از اعراب ساکن روزگار می گذراندند که به زبان آرامی یا سوری تکلم می کردند، به طوری که از زمان‌های قبل از اسلام در شکل بخشیدن به شهر‌های مشخص که اساسا دارای فرم رومی – شرقی یا سوری – بیزانسی بود، شکت می جستند: بین شهر های یاد شده می توان تادمور را نام برد که بعدا به یکی از مراکز تجمع کاروان ها تبدیل شد، به نحوی که توانست مردم کوچ نشین و بیابان گرد سوری را در خود جای دهد و آنها را ساکن کند و بعد ها با ایجاد تغییر و تحولاتی به شهر مهم پالمیر بدل شد؛ در دمشق که نباتی ها تحت پوشش رومی ها محله را مخصوص به خود احداث کردند و همچنین محله ((جراسا – جاراش)) دقیقا از حال و هوایی نزدیک به سبک هلنی و مسیحی پیروی و احداث شد.


در وضعیت های درونی بین دنیای مدیترانه ای و کوچ نشینان عربی، نباتی ها که به زبان آرامی تکلم می کردند به پترا و سایر مراکز عربی ((پترایی))، مانند شهر های ((هجرا)) و ((ددان)) حیات بخشیدند و قبل و بعد از فتح رومی ها در این مناطق به منظور ایجاد یک زندگی ساکن و سازمان یافته دخالت می کنند و این فضای شهری و پر تحرک عملا در زمان تسخیر اسلام خاموش می شود. حتی اگر در منطقه ((اتحاد هلال ماه)) توسعه های شهری اندکی رخ داده باشد، استخوان بندی های منطقه سکونتی ((حجاز)) (دومین ایالت از سه منطقه ای که در بالا از آنها یاد شد) به طور کامل از تمرکزی شهری با اهمیتی نسبی مستثنی نمی شد، زیرا در توقفگاه های اصلی کاروان ها در خط سیر ((راه عبوری))، کمبود منابع کشاورزی محلی را پاسخ می داد.


شهر های یثرب که بعدا به مدینه تبدیل شد، مکه و طائف، محل سکونت طبقه بازرگانان و مالکین، مناطقی اند که در آنها بعثت پیامبر اسلام به وقوع پیوسته و پیام و انتشار اسلام تحقق پیدا می کند و به طور دوره ای با اعضای اعراب بدوی که به همین بدنه نژاد وابسته بودند و حافظان و دارندگان کاروان ها بودند در تضاد قرار می گیرد.


هرچند که از استخوان بندی کلی و تمرکز واقعی ساختمان ها در این مراکز اطلاعات اندکی در دست است و در قرون بعدی به تناوب بازسازی و اساسا بعد از واقعه ظهور اسلام تغییر کرده اند اما مسلم است که به دلیل اجماع عملکرد ها و اندازه های فیزیکی، آنها به طور واقعی شهر ها را شکل می دادند به نحوی که از بازار های تجاری، زیارتگاه ها و توانایی وسیع و چشمگیری و نیز حیات برخوردار بوده و تا قرن هفتم میلادی اجتماعات چشمگیر مسیحی و یهودی مرتبا به آنجا ها در رفت و آمد بودند.


سومین مورد، بدون شک مهمترین گروه از شهر های عربی پیش از اسلام است که به سرعت توسط برخی تمدن ها رونق گرفت و بین قرن ها پانزدهم قبل از میلاد و قرن ششم میلادی در دهکده های حاصلخیزی که به آنها فلیکس عربی گفته می شد و در منتهی الیه ناحیه جنوب غربی شبه جزیره عربستان واقع است به طوری که در آثار فرهنگ ها و هنر های جهان هلنی – رومی ناشناخته نبود ولی با ایران زمان هخامنشی و ساسانی و نیز تمدن قدیمی اتیوپی، نه همیشه به طور صلح آمیز رابطه ای کج دار و مریز داشت.


موضوع شهرسازی در مناطق یاد شده بالا بتمامی عبارت بود از استقرار نظامی از مراکز زیارتگاهی و عملکرد های قلعه ای که توسط یک راه اتصالی در مسیر کاروان ها از اقیانوس هند تا مدیترانه این مراکز را به یکدیگر پیوند می داد. این مراکز از نکات مشترک تمدنی قدیمی و تکامل یافته در کشاورزی شکل می گرفتند به نحوی که در مقیاس یک سرزمین و یا در اندازه های محلی و منفرد در سیستم های آبیاری پیشرفته و هوشمند، ارزشمند بودند.


شهر های اصلی، مراکز ایالت های مختلف محسوب می شدند به نحوی که تقسیم بندی این ایالت ها از این قرار بود:
بخش پادشاهی ((مینه او)) که در حال حاضر با ایالت ((جافا)) مطابقت دارد، مرکز آن ((قارنااو)) بوده و امروزه ((مائین)) خوانده می شود؛ این مرکز درون حصاری به شکل چهارگوش قرار داشت و به این ترتیب استحکاماتی بر روی یک تپه بنا شده بود؛ ((یاتیل)) که امروزه ((باراقیس)) نام دارد، روی یک تپه مصنوعی یا خاکریز بنا شده بود و نیم دایره شکل بوده و تسط دیواری با برج ها دیده بانی محصور شده و تاکنون تقریبا سالم و دست نخورده باقی مانده است؛ و بالاخره ((البیضاء)) به صورت برجی دایره ای شکل احداث شده بود.


بخش پادشاهی ((سابه ئو)) در قسمت های جنوبی منطقه یاد شده واقع بود که مرکز آن ((ماریب)) نام داشت و باقی مانده آن دو معبد از ستون های سنی یکپارچه را در خود حفظ می کند و پوشش سقف آنها از سنگ های براق و زینتی است. ((سیرواه)) با اسکلت یک معبد باستانی و به شکل بیضی که به یک قلعه تبدیل شده باقی مانده است و در حال حاضر همان صنعاست؛


در پادشاهی ((قاتابانیکو)) در ایالت های داخلی ((هادراموت)) که مرکز ((تی منا)) و ((سابو)) بوده؛


پادشاهی ((هیمی آریتیکو)) با مرکزیت ((ظفار)) که به پادشاهی های اتیوپی خیلی وابسته بود.


در مناطق حاشیه کویر خیلی از مکان های یاد شده در بالا تقریبا یک قرن قبل از ظهور اسلام متروک و مهجور شدند و امروزه به مناطق مخروبه ای تبدیل شده اند. از سوی دیگر برعکس برخی از انها توانستند زمینه شهر و روستا های یمن فعلی را فراهم آورند، به نحوی که مصالح اولیه به کار رفته در آنها بیشتر در ستون ها و تزئینات و سرستون ها از بلوک های سنگی با کنده کاری ها و نوشته ها به طور گسترده چه در مساجد و چه در دیگر ساختمان ها مشاهده می شود.


به این ترتیب، نوعی گسیختگی در سکونت پایداری که مابین دوران تمدن اعراب جنوبی و گذر کشور به اسلام برقرار بود، ظاهر می شود (در سال 580 میلادی، یکپارچگی آب بند یا سد ماریب آسیب دید و این حادثه زمانی رخ داد که بر شهر یاد شده سلطانی مسیحی به نام ابراهیم حکومت می کرد). وانگهی، به دلیل عدم استفاده صحیح و بدون توجه به تداوم راه حل های واقعی مربوط به سیستم های قدیمی هیدرولیکی، تبدیل کردن مراکز مذهبی به مساجد (مانند آنچه که در باراقیس در ماریب و شاید در صنعا روی داد) و در نظر نگرفتن فنون پایدار در دیوار سازی و حصار کشی ها و نیز عدم حفاظت گونه شناسی ساختمان های چند طبقه که در دوران پیش از اسلام مرسوم بود، تمامی این موضوعات تاییدی بر گسیختگی به شمار می آیند.

(اثری مهم از تمدن شهرنشینی جنوب عربی باقی مانده که در افسانه ها و خاطرات برجای مانده از آن، در اشعار عشایر عربی الگو برداری شده است).


به این ترتیب، نخستین حلقه از زنجیره ای که با بخش های حجاز، سوریه و بین النهرین پیوند داشت و مشخصه آنها را نیز در بر میگرفت گسسته شد؛ طبعا در این جا موضوعی به منظور شفاف شدن پیش ممی آید، به این مضمون که از چه طریقی با تجارب بعدی و خیلی دورتر از کارهای قبلی پیوند خوردند (این مسئله تماما لاینحل باقی مانده است)، و از کدام روش آثار مستقیمی را در اولین کار های معماری و شهر های اسلامی، در مناطق مفتوح از قبیل ایران، بین النهرین، سوریه، شمال آفریقا و اسپانیا از خود برجای نهادند (یعنی مستقل از مدل های یونانی یا ایرانی).
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *-- بارگیری کد امنیتی --

به دوستانت هم پیشنهاد بده

شهر های عربی قبل از اسلام

Telegram
WhatsApp
اینستاگرام حاتم بنا