برداشت و دریافت از سایر فرهنگ های شهری
موجودیت یکی از عناصر مهم در عربستان جنوبی که کلا کم ارزش شده است، ایفای نقش عناصر دیگر و فرهنگ اسلامی را، فرهنگی که توشه ای عمدتا در معرفت و تجارب «شهرسازی» به صورت محلی تجلی می یافت، کنار نمی گذارد.
آنچه که به سرزمین مغرب،شمال آفریقا و شرق مدیترانه مربوط می شود، شامل فرهنگهای شهری از قبیل موجود بودند که مثلا؛ به شکل های رومی- ویزی گوتی ((Visigotica در اسپانیا،(Berbera) در مراکش،رومی – بیزانسی در شمال آفریقا و در سیسیل ایتالیا ،تمدن باستانی فرعون،) اسکندر توله مایکا(alessandrino-tolemaica)( و قبطی در مصر،و رومی- یونانی )هلنی( و بیزانسی در سوریه، در نظر گرفته می شوند،یک مجموعه های دیگری را اعراب از مناطق بین النهرین )به طوری که قبلا اشاره شد حضور اعراب ساکن به جا گذاشته شد ولی در دوران گذشته از شالوده عمیق تری برخوردار بودند( و از حوضه ایرانی آوردند: سومری ها، بابلی ها، آسیرها (Assire)،اورات ها (Uratee) ،نئو – ایتیت (Neo- ittite) ، هخامنشیان، ماد ها، پارت ها و ساسانیان.
در منطقه آسیای میانه، افغانستان و هندوستان، در نهایت شامل مجموعه دیگری از تمدن های پایدار و سرشار از در و نمایه و فصل مشترک های متفاوت می شود، و از دیدگاه جریان منظومه های شهری به سه بخش تقسیم می شوند )مانند جغرافیای عربی که در قرن های ابتدایی معین شدند(.از سوی دیگر، استخوان بندی حیات اجتماعی ازفرهنگ زرتشتیان«نستوریان» (Nestoriana)،«مانی»، کوشان- بودائی (Kushano-buddhista)، ترک ها، مغولی شکل گرفته و در آمیخته بود، و صورت کلی آن ها از ضوابط اشتراکی، سازمان های اجتماعی و درک فضایی از معانی جهان شناسی شکل گرفته، به نحوی که ، خیلی وقت ها از گونه شناسی مناطق سکونت آن ها قابل تشخیص است.
به میزانی که مشترکات هلنی-مدیترانه ای در اجزای در برگیرنده آن مشخص می شود، ضروری است تا به سرعت مشخص شود که اولین مرزبندی )مربوط به معنی کلی اش که دوره ای فرهنگی است که از شمال آفریقا شروع می شود و به آسیای صغیر ،ایران،ترانسوکیان-Transoxiana،باتریانا-Battriana- و هند می رسد( ،در آن مجموعه از عملیات شهرسازی در شیوه «ایپو دامئو» (ippodamea) که در حوضه سوری-فلسطینی با اندکی تغییرات بیزانسی حضور داشت، در این رابطه کم و بیش به صورت مرجع در می آید، به نحوی که به طور مادی ضابطه اجتماعی اعراب فاتح را می پذیرند؛
مانند شهرهای دمشق،«حلب»، «آنتی اوکیا» (Antiochia) ،بصره، با جذب تغییراتی، حتی در پی ریزی های جدید به صورت نا پیوسته ای متاثر شده اند، مانند آنچه که در «امیه آنجار» (Omayyade Angar) رخ داد؛ همچنین در شالوده های عربی و در مقیاسی کوچک تر می توان بیان کرد که به اصطلاح قصر های صحرایی مدل ها و برخی مجله های رومی- بیزانسی را جذب کرده اند، که در عملکرد و گونه شناسی با طرح های مشابه ساسانیان و «قاسانیه» خیلی متفاوت نیستند، و جذب الگو ها تا جایی پیش می رود که برخی مسائل غامض یک نیروی مشخص را ایجاد کند.
دومین اصطلاح، مدیترانه ای است که به احتمال زیاد رو بنای فرهنگی دور و گذشته ای را تعیین می کند، و همیشه در سطح تمدن شهری ظاهر نشده، بلکه در برگیرنده تجارب بومیان آفرقای شمالی از نژاد «بربرا»(berbero) بوده است، و در تجارب آنها در نوسان های متواتر به وسیله ی ارتش های خارجی وارد شده اند، مانند: فینیقیان، یونانی، رومی، بیزانسی و «ویزگوتی». آنچه که اعراب از جریان ها و موضوعات از پیش موجود کرد، نا معین است؛ همچنین، به خاطر این که همیشه از تازه واردان محل های قدیمی بهره نمی گیرند )به نحوی که از طریق طرح های رومی قابل شناسایی باشند(، اغلب در دوران پیش از اسلام به دلیل عدم مراقبت و نگه داری شبکه و استخوان بندی اصلی آنهاد بعد از سقوط امپراطوری، متروک شده اند.
استفاده و به کار گیری طرح ها یا مدل های رومی- بیزانسی دلیلی بر ارجحیت آن ها نیست، حتی اگر در مقابل تعداد زیادی از جریان های متروک ساز، فهرستی از شهرهایی که دارای طرح هستند،ایجاد شوند: مانند شهرهای « تری پول»، « قسطنطنیه»، « الجزیره»، « اقادیر» و غیره، یا این که شهر گونه هایی در قالب شهر های نا مشخص از پیش موجود مانند:« تاپارورا – اسفاکس» (Taparura – sfax) ،« هادرو متوم – سوسه » (Hadrumetum – Sousse)، که طرحی به شکل شبکه شطرنجی و عمود بر هم را در بر می گیرند که این فرم در بقیه نیز مشترک است.همچنین در «کایروان» (Kairuan) و دیگر شهر ها طرح یاد شده صرفا مطرح شده است:مانند شهر های «کارتاژی – تونسی» (Cartagine – Tunisi)،«هیپوآنابا» (Hippo – Annaba) و «سلسله» (Sala – Sale).
اما در شرایط متعارف و از دیدگاه قواعد وجود طرح هندسی ساده ای که از محور های تقارن برخوردار و به طور جهت دار مشخص و دارای بافت های عمود بر هم باشند )مثلا در بین شهر های اصلی فاطمیه می توان مهدیه و القاهره را بشمرد( کافی نیستند، تا به تنهایی ریشه و اصل مدل را تعیین کنند.
برخی دیگر از شهری های از قبل موجود، با شرایط ویژه جغرافیایی و پست و بلندی ها توام شده اند به طوری که نا مشخص اند. ولی آثار فنیقیه ای، یونانی، رومی، بیزانسی در کار های مربوط به قلعه ها، بنادر و لنگرگاه های محدود شمال آفریقا و کشور مغرب گسترده شده و در دوران اعراب مورد استفاده قرار گرفته اند. دو فرم دیگر در حد «کوچک تر»، با مشخصه و تقسیم بندی محلی و به شکل قطر های عمود بر هم، از انواعی اند که اعراب در دو ناحیه منتهی الیه سرزمین شمال آفریقا به آنها می رسند: در منطقه نیل، استفاده از خانه های چند طبقه تک واحدی، شبیه به خانه های اعراب جنوبی، ولی به احتمال زیاد برگرفته از فرم های برتر فرعونی، مرسوم می شوند؛
در حومه های داخلی مراکش به نظر می رسد که در «شهر های بربر»، تمرکز وحدت بناها ناشی از منش کشاورزی – تدافعی، با میدان های محصور، بزج های دیده بانی و انبار های غله مستحکم، باشند.
در حال حاضر، رابطه بین ریشه های شهری توسعه یافته در فاصله بین دو یا سه هزار سال در منطقه ایرانی – بین النهرین و شهر های اسلامی که بعد از قرن هفتم میلادی طراحی و ظاهر شدند، در روند شناخت ما مشکل و پیچیدگی پدید می آورند.
به استثنای صورتهای کلی استخوانبندی اجتماعی، سازمان ولایتی و مفاهیم فضاهای شهری، حضور تعداد زیادی از شهرها این مناطق با طرح دایرهای یا بیضی قابل بررسی و شناخت است، به نحوی که این قبیل فرمها در فرهنگهای متفاوت در قسمتهای آسیایی و قبل از اسلام حفظ شده و می توان نمونههای فراوانی را در این زمینه مشاهده کرد، به طوری که طراحی بغداد توسط خلیفه «منصور» بدون تاثیر پذیری از سایر فرهنگ ها انجام شد یا، مثلا، می توان اکباتان یا همدان و کاشان را نام برد.یا این طراحی مدئور دوره ساسانیان را به عنوان هسته مرکزی توسعه ای آزادتر در محیط اطراف آن برشمرد که به صورت فضاهای شهری باقی می ماند.یا برعکس، با تداوم یک قاعده شهری در قالب خطوط عمود برهم، در زمان سقوط «سلوکیان» مواجه می شویم، به طوری که همین قالب هاد در مراکز قدیمی تری چون بم، یزد، و کرمان قابل مشاهده است.
اما برای تعیین نقاط مشترکی که اساسا بر شالوده شکل های هندسی پی ریزی شده اند، کافی است تا به نمونه های زیادی از قالب های چهارگوشه یا شبیه به آن در همان مناطق اشاره کرد )مانند «اور» – ur، «خفاجا» – «Khafaga » – «اسنونا» – Esnunna، «بابِل» و…( یا مثلا، می توان از شهر «ساوه» یاد کرد که با آورده های یونانی از طریق سلوکیان توام شده است.
در اینجا، قالب های دیگری از تداوم مفاهیم ولایتی قابل توجه است؛به این ترتیب که ارتباط بین خاطرات باغ بهشتی، باغ های آسمانی بابل و باغ های دوران عباسی، چیزی غیر از نحوه مصرف آب و سیستم های آبیاری نیست؛ همچنین، در ارتباط با مصرف نوع مصالح ساختمانی در این منطقه، باید گفت که به طور سنتی و بر اساس سازمان ولایتی و شهرسازی در حوزه بین النهرین
، ایران و آسیای میانه متفارت است، و این تفاوت در نازک کاری آن ها بوده که بر اساس خاک رس خام استوار است، و آن را برای ساخت ملات های متنوع از طریق ترکیب کردن با گیاهان و کاه و یا با مصالح ناپایدار دیگر مصرف می کردند.
در این بررسی ها، ضروری است تا به ریشه توسعه شهری در منطقه سامی و شبه جزیره عربستان توجه شود، به نحوی که بر اساس توسعه یاد شده «حرم» است که معادل آن در یونان «تمنوس» (Temenos) بود)تمنوس به پرستش گاه در شهر های باستانی یونان گفته می شد(، به طوری که اسلام در این امر با بکار گیری توانایی ها و امکانات عملی و نمادین تجربی،و نیز با فکر دوری گزیدن از مناطق خشن و غلبه بر کویر و حیوانات وحشی، و نیز جدا شدن از نظام کوچ نشینی، به درک شهر اقدام و از آن به بهترین وجه استقبال کرد(موضوع پرستش گاه کعکولا در بسیاری فرهنگ ها به صورتی ابتدایی، و جدا از یک دیگر و بدون برقراری هیچ رابطه ای بین آنها، وجود داشت).
برقرار شدن تماس و ارتباط با دنیای ایرانی و آسیای میانه، به گشوده شدن دریچه ای به روی جامعه عرب اسلامی در شناخت از سایر شکل های شهری منجر شد : به دلیل وجود اختلاف در بین اجزای بدنه اجتماعی و مجزا بودن آن ها از یک دیگر، مفهوم رشد سیستم سه لایه ای )شهر قلعه؛ شهر های اعیان نشین؛ و شهری های خارج از قلعه( ظاهر می شود، که قبلا در خراسان و خوارزم توسعه یافته بودند و با ساختار سازمان اقتصادی – تولیدی فئودالی پیوند داشتند، به نحوی که سازمان یاد شده از تعداد زیادی بردگان، مزد بگیران و صنعتگران تشکیل می شد؛
ولی گرایش شهر های اسلامی بهد سمت شکل طبقه های میانه گرایش می یابد – احتمالا می توان آنها را با بورژواها، بازرگانان و بروکرات ها قیاس کرد و باز شناخت، که در چارچوب و مفهوم اجتماعی بی طبقه و در معنا نامتعادل است، به نحوی که نیت آن تحرک بخشیدن به نقش شهر خارج از قلعه )مانند واقعه شهر «مرو»( است؛ قبل از هر چیز باید گفت که هنوز سیستم سه لایه ای)و یا سه قشری( در برخی شهر های اسلامی و در جا هایی که بافت محله های قدیمی حفظ شده اند قابل مشاهده است.
از موارد دیگری که به شکل شناسی سکونتی در آسیا مرتبط می شود، همانا موضوع دفاع دائمی از گردش های دوره ای ایل های عشایری است، که به عنوان مرجع ظاهر می شود، و در مقیاس بزرگ تر، این موضوع به صورت ایجاد استحکاماتی در قلمرو آبادی های کویری که بعئ ها به شهر مبلدل شده اند)مانند بخارا و سمرقند( بروز می کند، به طوری که، با کار های صورت گرفته از جانب ساسانیان و ماد ها در آشور شباهت و مطابقت دارد؛ همچنین، در مقیاس کوچک تر، به شرکت های دارای استحکاماتی بر می خوریم که درون حصاری با برج های متعدد به شکل چهارگوشه یا عمود برهم و یا هشت گوشه قرار گرفته اند که آن ها را قلعه می نامند؛
به ترتیبی که می توان با شکل های اولیه ای از استخوان بندی این قلعه ها در مناطق کشاورزی مواجه شد. از زاویه شکل شناسی، قلعه ها هرگز با فرم معینی طراحی نشده اند، و اصولا در طرح آن ها کلیّتی از ساختار های مسکونی و فرهنگی بر روی قال هایی از خطوط عمود برهم یا چند ضلعی به کار رفته و طرح های مدّور در مفاهیم دیگری از قالب های هندسی، و همچنین اندازه های وسیع تجلی می یابد؛ شاید هم از مباحث متفاوت مبانی فرهنگ های کختلف سر چشمه گرفته باشند(مانند آنجه در پایان دومین هزاره قبل از میلاد در «باتریانا» و همچنین «کوی کریجلان قلعه» – در خوارزم مربوط به قرن چهارم قبل از میلاد دیده می شوند).
در حوزه آسیای میانه و افغانستان، و بعدا در حدوده هندوستان، بر اثر پیشروی اسلام، در نتیجه ضرورت پایه ریزی و توسعه مراکز شهری توان گر، به منظور جذب پیروان رو به افزایش، فرهنگ جدید یعنی اسلام با ایده های شهرسازی دیگری در تماس مستقیم قرار می گیرد؛ و این نظریه های شهرسازی موجود در مناطق وسیعی از جهان از طریق فرهنگ هندو بودایی قبلا توسعه یافته بودند، به طوری که بر اثر همین تماس، مطالعه و طراحی شهری بر اساس کالبد های هندسی چهارگوشه با محور مقطع و عمود برهم شبیه به صلیب، روی طرح برخی شهرهای بزرگ اسلامی مانند هرات، بخارا، خیوه، بی تاثیر نبوده است؛
مدل های خطوط عمود برهم احتمالا از طریق حوزه هندو – بودایی به آسیای مرکزی نقل مکان کرده و این اتفاق در دوران قبل از روز کار آمدن سلسله «ترک ها»، غزنویان و غفوریان )غفوریان سلسله حکم رانی در شرق ایران بین سال های 543 تا 615 هجری قمری بوند( روی داده است؛ شبیه به همان کالبد ها به صورت شوارع شمالی – جنوبی و شرقی – غربی در رم باستان، در کلیات، خیلی دورتر، حتی در شهر های هندو – اسلامی مانند شهر های «بیدار» ( (Bidar) و حیدر آباد دیده می شوند، به نحوی که کیفیت ساختمان های بزرگ و ماندگار بر محور های معابر صلیبی شکل اثر نهاده اند، و این موضوع نه فقط در ذیک نمود بزتر هندو دیده می شوند، بلکه در نمونه ما بعد «جی پور» نیز ترسیم شده اند.
سهم دیگری از شکل گیری شهر های قرن های میانه اسلام در شرق و غرب که به آسیای میانه اختصاص داشت، دقیقا از سنت معماری – شهرسازی فرهنگ ترکی – مغولی متاثر شده است: موضوع عبارت بود از ایجاد مراکز آموزشی و یاری رسانی به خاطر احساس برادری دینی که توسط ساکنان یا ساختمان هایی که به دین جهانی و به رهبران آن اختصاص یافته بود، فراهم می آمد. این نشانه های استقلال و توان مندی سلسله خدا پرستان نسبت به فضا و زمان به شمار می آمدند.
چارچوب فضا های یاد شده معمولا با قالبی به شکل چهارگوشه یا صلیب در درون حصار مستحکمی قرار می گیرد و نسبت به نقاط مقدس و روحانی نشین، به عنوان مرجع حهانی، جهت می یافتند، به ترتیبی که این طرح با فرهنگ بودائی « ماندالا» (Mandala)و وضعیت استخوان بندی فضا های شهری با عملکرد سکونت گاه های اصلی در مرکز شهر های اولیه ترکی، از نخستین هزاره قبل از میلاد شباهت داشته است، به طوری که به احتمال زیاد به دوران اسلام در سازمان های آموزشی در دین نوین منتقل شده اند:
مانند خانقاه های دراویش، مکتب های تعلیم قرآن، کاروان سراها، مریض خانه ها و مهمان خانه ها «ماندالا» یا عالم وجود عبارت است از نقشی پر رمز و راز که بودایی ها و هندو ها در هنگام تامل، به آن خیره می شوند و نقش یاد شده در اساس متشکل از مربعی محاط در دایره ای مماس با چهارگوشه اش است؛ «نمودار عالم وجود» در هنر خاور دور با معانی و اشارات رمزی اش، و نیز با نقش های الحاقی، بارها نشان داده شده است.
از سوی دیگر، در حوزه سنتی ایرانی – ترکی، نقش باغ و فضای سبز با طرح هایی در وضعیت ها و شکل های منظم هندسی، و با بهره گیری بازی آب از طریق فواره ها و چشمه ها در شهرها جذب می شوند، و این ایده ها نه فقط به عنوان جهازی لازم در خانه ها و قصر ها های اشرافی در منطقه حوزه غربی اسلام به وقوع می پیوند، بلکه عموما به عنوان عنصر مهمی در ترکیب شهری و طرح محاه های جدید به حساب می آید. از این قبیل ایدهها، و بر اساس تجربه های تیموریان، امپراتور «بابور» (Babur) در شهرهای هندی مانند « اگرا»، دهلی، و «فاتح پور سیکری» تجاربی را به کار می بندد، و شاه عباس صفوی نیز در شهرهای ایران مانند اصفهان یا شیراز، طرحهای یاد شده را به عنوان محرکی در جهت کیفیت بخشیدن به توسعه شهری به کار میگیرد.
آنچه که به سرزمین مغرب،شمال آفریقا و شرق مدیترانه مربوط می شود، شامل فرهنگهای شهری از قبیل موجود بودند که مثلا؛ به شکل های رومی- ویزی گوتی ((Visigotica در اسپانیا،(Berbera) در مراکش،رومی – بیزانسی در شمال آفریقا و در سیسیل ایتالیا ،تمدن باستانی فرعون،) اسکندر توله مایکا(alessandrino-tolemaica)( و قبطی در مصر،و رومی- یونانی )هلنی( و بیزانسی در سوریه، در نظر گرفته می شوند،یک مجموعه های دیگری را اعراب از مناطق بین النهرین )به طوری که قبلا اشاره شد حضور اعراب ساکن به جا گذاشته شد ولی در دوران گذشته از شالوده عمیق تری برخوردار بودند( و از حوضه ایرانی آوردند: سومری ها، بابلی ها، آسیرها (Assire)،اورات ها (Uratee) ،نئو – ایتیت (Neo- ittite) ، هخامنشیان، ماد ها، پارت ها و ساسانیان.
در منطقه آسیای میانه، افغانستان و هندوستان، در نهایت شامل مجموعه دیگری از تمدن های پایدار و سرشار از در و نمایه و فصل مشترک های متفاوت می شود، و از دیدگاه جریان منظومه های شهری به سه بخش تقسیم می شوند )مانند جغرافیای عربی که در قرن های ابتدایی معین شدند(.از سوی دیگر، استخوان بندی حیات اجتماعی ازفرهنگ زرتشتیان«نستوریان» (Nestoriana)،«مانی»، کوشان- بودائی (Kushano-buddhista)، ترک ها، مغولی شکل گرفته و در آمیخته بود، و صورت کلی آن ها از ضوابط اشتراکی، سازمان های اجتماعی و درک فضایی از معانی جهان شناسی شکل گرفته، به نحوی که ، خیلی وقت ها از گونه شناسی مناطق سکونت آن ها قابل تشخیص است.
به میزانی که مشترکات هلنی-مدیترانه ای در اجزای در برگیرنده آن مشخص می شود، ضروری است تا به سرعت مشخص شود که اولین مرزبندی )مربوط به معنی کلی اش که دوره ای فرهنگی است که از شمال آفریقا شروع می شود و به آسیای صغیر ،ایران،ترانسوکیان-Transoxiana،باتریانا-Battriana- و هند می رسد( ،در آن مجموعه از عملیات شهرسازی در شیوه «ایپو دامئو» (ippodamea) که در حوضه سوری-فلسطینی با اندکی تغییرات بیزانسی حضور داشت، در این رابطه کم و بیش به صورت مرجع در می آید، به نحوی که به طور مادی ضابطه اجتماعی اعراب فاتح را می پذیرند؛
مانند شهرهای دمشق،«حلب»، «آنتی اوکیا» (Antiochia) ،بصره، با جذب تغییراتی، حتی در پی ریزی های جدید به صورت نا پیوسته ای متاثر شده اند، مانند آنچه که در «امیه آنجار» (Omayyade Angar) رخ داد؛ همچنین در شالوده های عربی و در مقیاسی کوچک تر می توان بیان کرد که به اصطلاح قصر های صحرایی مدل ها و برخی مجله های رومی- بیزانسی را جذب کرده اند، که در عملکرد و گونه شناسی با طرح های مشابه ساسانیان و «قاسانیه» خیلی متفاوت نیستند، و جذب الگو ها تا جایی پیش می رود که برخی مسائل غامض یک نیروی مشخص را ایجاد کند.
دومین اصطلاح، مدیترانه ای است که به احتمال زیاد رو بنای فرهنگی دور و گذشته ای را تعیین می کند، و همیشه در سطح تمدن شهری ظاهر نشده، بلکه در برگیرنده تجارب بومیان آفرقای شمالی از نژاد «بربرا»(berbero) بوده است، و در تجارب آنها در نوسان های متواتر به وسیله ی ارتش های خارجی وارد شده اند، مانند: فینیقیان، یونانی، رومی، بیزانسی و «ویزگوتی». آنچه که اعراب از جریان ها و موضوعات از پیش موجود کرد، نا معین است؛ همچنین، به خاطر این که همیشه از تازه واردان محل های قدیمی بهره نمی گیرند )به نحوی که از طریق طرح های رومی قابل شناسایی باشند(، اغلب در دوران پیش از اسلام به دلیل عدم مراقبت و نگه داری شبکه و استخوان بندی اصلی آنهاد بعد از سقوط امپراطوری، متروک شده اند.
استفاده و به کار گیری طرح ها یا مدل های رومی- بیزانسی دلیلی بر ارجحیت آن ها نیست، حتی اگر در مقابل تعداد زیادی از جریان های متروک ساز، فهرستی از شهرهایی که دارای طرح هستند،ایجاد شوند: مانند شهرهای « تری پول»، « قسطنطنیه»، « الجزیره»، « اقادیر» و غیره، یا این که شهر گونه هایی در قالب شهر های نا مشخص از پیش موجود مانند:« تاپارورا – اسفاکس» (Taparura – sfax) ،« هادرو متوم – سوسه » (Hadrumetum – Sousse)، که طرحی به شکل شبکه شطرنجی و عمود بر هم را در بر می گیرند که این فرم در بقیه نیز مشترک است.همچنین در «کایروان» (Kairuan) و دیگر شهر ها طرح یاد شده صرفا مطرح شده است:مانند شهر های «کارتاژی – تونسی» (Cartagine – Tunisi)،«هیپوآنابا» (Hippo – Annaba) و «سلسله» (Sala – Sale).
اما در شرایط متعارف و از دیدگاه قواعد وجود طرح هندسی ساده ای که از محور های تقارن برخوردار و به طور جهت دار مشخص و دارای بافت های عمود بر هم باشند )مثلا در بین شهر های اصلی فاطمیه می توان مهدیه و القاهره را بشمرد( کافی نیستند، تا به تنهایی ریشه و اصل مدل را تعیین کنند.
برخی دیگر از شهری های از قبل موجود، با شرایط ویژه جغرافیایی و پست و بلندی ها توام شده اند به طوری که نا مشخص اند. ولی آثار فنیقیه ای، یونانی، رومی، بیزانسی در کار های مربوط به قلعه ها، بنادر و لنگرگاه های محدود شمال آفریقا و کشور مغرب گسترده شده و در دوران اعراب مورد استفاده قرار گرفته اند. دو فرم دیگر در حد «کوچک تر»، با مشخصه و تقسیم بندی محلی و به شکل قطر های عمود بر هم، از انواعی اند که اعراب در دو ناحیه منتهی الیه سرزمین شمال آفریقا به آنها می رسند: در منطقه نیل، استفاده از خانه های چند طبقه تک واحدی، شبیه به خانه های اعراب جنوبی، ولی به احتمال زیاد برگرفته از فرم های برتر فرعونی، مرسوم می شوند؛
در حومه های داخلی مراکش به نظر می رسد که در «شهر های بربر»، تمرکز وحدت بناها ناشی از منش کشاورزی – تدافعی، با میدان های محصور، بزج های دیده بانی و انبار های غله مستحکم، باشند.
در حال حاضر، رابطه بین ریشه های شهری توسعه یافته در فاصله بین دو یا سه هزار سال در منطقه ایرانی – بین النهرین و شهر های اسلامی که بعد از قرن هفتم میلادی طراحی و ظاهر شدند، در روند شناخت ما مشکل و پیچیدگی پدید می آورند.
به استثنای صورتهای کلی استخوانبندی اجتماعی، سازمان ولایتی و مفاهیم فضاهای شهری، حضور تعداد زیادی از شهرها این مناطق با طرح دایرهای یا بیضی قابل بررسی و شناخت است، به نحوی که این قبیل فرمها در فرهنگهای متفاوت در قسمتهای آسیایی و قبل از اسلام حفظ شده و می توان نمونههای فراوانی را در این زمینه مشاهده کرد، به طوری که طراحی بغداد توسط خلیفه «منصور» بدون تاثیر پذیری از سایر فرهنگ ها انجام شد یا، مثلا، می توان اکباتان یا همدان و کاشان را نام برد.یا این طراحی مدئور دوره ساسانیان را به عنوان هسته مرکزی توسعه ای آزادتر در محیط اطراف آن برشمرد که به صورت فضاهای شهری باقی می ماند.یا برعکس، با تداوم یک قاعده شهری در قالب خطوط عمود برهم، در زمان سقوط «سلوکیان» مواجه می شویم، به طوری که همین قالب هاد در مراکز قدیمی تری چون بم، یزد، و کرمان قابل مشاهده است.
اما برای تعیین نقاط مشترکی که اساسا بر شالوده شکل های هندسی پی ریزی شده اند، کافی است تا به نمونه های زیادی از قالب های چهارگوشه یا شبیه به آن در همان مناطق اشاره کرد )مانند «اور» – ur، «خفاجا» – «Khafaga » – «اسنونا» – Esnunna، «بابِل» و…( یا مثلا، می توان از شهر «ساوه» یاد کرد که با آورده های یونانی از طریق سلوکیان توام شده است.
در اینجا، قالب های دیگری از تداوم مفاهیم ولایتی قابل توجه است؛به این ترتیب که ارتباط بین خاطرات باغ بهشتی، باغ های آسمانی بابل و باغ های دوران عباسی، چیزی غیر از نحوه مصرف آب و سیستم های آبیاری نیست؛ همچنین، در ارتباط با مصرف نوع مصالح ساختمانی در این منطقه، باید گفت که به طور سنتی و بر اساس سازمان ولایتی و شهرسازی در حوزه بین النهرین
، ایران و آسیای میانه متفارت است، و این تفاوت در نازک کاری آن ها بوده که بر اساس خاک رس خام استوار است، و آن را برای ساخت ملات های متنوع از طریق ترکیب کردن با گیاهان و کاه و یا با مصالح ناپایدار دیگر مصرف می کردند.
در این بررسی ها، ضروری است تا به ریشه توسعه شهری در منطقه سامی و شبه جزیره عربستان توجه شود، به نحوی که بر اساس توسعه یاد شده «حرم» است که معادل آن در یونان «تمنوس» (Temenos) بود)تمنوس به پرستش گاه در شهر های باستانی یونان گفته می شد(، به طوری که اسلام در این امر با بکار گیری توانایی ها و امکانات عملی و نمادین تجربی،و نیز با فکر دوری گزیدن از مناطق خشن و غلبه بر کویر و حیوانات وحشی، و نیز جدا شدن از نظام کوچ نشینی، به درک شهر اقدام و از آن به بهترین وجه استقبال کرد(موضوع پرستش گاه کعکولا در بسیاری فرهنگ ها به صورتی ابتدایی، و جدا از یک دیگر و بدون برقراری هیچ رابطه ای بین آنها، وجود داشت).
برقرار شدن تماس و ارتباط با دنیای ایرانی و آسیای میانه، به گشوده شدن دریچه ای به روی جامعه عرب اسلامی در شناخت از سایر شکل های شهری منجر شد : به دلیل وجود اختلاف در بین اجزای بدنه اجتماعی و مجزا بودن آن ها از یک دیگر، مفهوم رشد سیستم سه لایه ای )شهر قلعه؛ شهر های اعیان نشین؛ و شهری های خارج از قلعه( ظاهر می شود، که قبلا در خراسان و خوارزم توسعه یافته بودند و با ساختار سازمان اقتصادی – تولیدی فئودالی پیوند داشتند، به نحوی که سازمان یاد شده از تعداد زیادی بردگان، مزد بگیران و صنعتگران تشکیل می شد؛
ولی گرایش شهر های اسلامی بهد سمت شکل طبقه های میانه گرایش می یابد – احتمالا می توان آنها را با بورژواها، بازرگانان و بروکرات ها قیاس کرد و باز شناخت، که در چارچوب و مفهوم اجتماعی بی طبقه و در معنا نامتعادل است، به نحوی که نیت آن تحرک بخشیدن به نقش شهر خارج از قلعه )مانند واقعه شهر «مرو»( است؛ قبل از هر چیز باید گفت که هنوز سیستم سه لایه ای)و یا سه قشری( در برخی شهر های اسلامی و در جا هایی که بافت محله های قدیمی حفظ شده اند قابل مشاهده است.
از موارد دیگری که به شکل شناسی سکونتی در آسیا مرتبط می شود، همانا موضوع دفاع دائمی از گردش های دوره ای ایل های عشایری است، که به عنوان مرجع ظاهر می شود، و در مقیاس بزرگ تر، این موضوع به صورت ایجاد استحکاماتی در قلمرو آبادی های کویری که بعئ ها به شهر مبلدل شده اند)مانند بخارا و سمرقند( بروز می کند، به طوری که، با کار های صورت گرفته از جانب ساسانیان و ماد ها در آشور شباهت و مطابقت دارد؛ همچنین، در مقیاس کوچک تر، به شرکت های دارای استحکاماتی بر می خوریم که درون حصاری با برج های متعدد به شکل چهارگوشه یا عمود برهم و یا هشت گوشه قرار گرفته اند که آن ها را قلعه می نامند؛
به ترتیبی که می توان با شکل های اولیه ای از استخوان بندی این قلعه ها در مناطق کشاورزی مواجه شد. از زاویه شکل شناسی، قلعه ها هرگز با فرم معینی طراحی نشده اند، و اصولا در طرح آن ها کلیّتی از ساختار های مسکونی و فرهنگی بر روی قال هایی از خطوط عمود برهم یا چند ضلعی به کار رفته و طرح های مدّور در مفاهیم دیگری از قالب های هندسی، و همچنین اندازه های وسیع تجلی می یابد؛ شاید هم از مباحث متفاوت مبانی فرهنگ های کختلف سر چشمه گرفته باشند(مانند آنجه در پایان دومین هزاره قبل از میلاد در «باتریانا» و همچنین «کوی کریجلان قلعه» – در خوارزم مربوط به قرن چهارم قبل از میلاد دیده می شوند).
در حوزه آسیای میانه و افغانستان، و بعدا در حدوده هندوستان، بر اثر پیشروی اسلام، در نتیجه ضرورت پایه ریزی و توسعه مراکز شهری توان گر، به منظور جذب پیروان رو به افزایش، فرهنگ جدید یعنی اسلام با ایده های شهرسازی دیگری در تماس مستقیم قرار می گیرد؛ و این نظریه های شهرسازی موجود در مناطق وسیعی از جهان از طریق فرهنگ هندو بودایی قبلا توسعه یافته بودند، به طوری که بر اثر همین تماس، مطالعه و طراحی شهری بر اساس کالبد های هندسی چهارگوشه با محور مقطع و عمود برهم شبیه به صلیب، روی طرح برخی شهرهای بزرگ اسلامی مانند هرات، بخارا، خیوه، بی تاثیر نبوده است؛
مدل های خطوط عمود برهم احتمالا از طریق حوزه هندو – بودایی به آسیای مرکزی نقل مکان کرده و این اتفاق در دوران قبل از روز کار آمدن سلسله «ترک ها»، غزنویان و غفوریان )غفوریان سلسله حکم رانی در شرق ایران بین سال های 543 تا 615 هجری قمری بوند( روی داده است؛ شبیه به همان کالبد ها به صورت شوارع شمالی – جنوبی و شرقی – غربی در رم باستان، در کلیات، خیلی دورتر، حتی در شهر های هندو – اسلامی مانند شهر های «بیدار» ( (Bidar) و حیدر آباد دیده می شوند، به نحوی که کیفیت ساختمان های بزرگ و ماندگار بر محور های معابر صلیبی شکل اثر نهاده اند، و این موضوع نه فقط در ذیک نمود بزتر هندو دیده می شوند، بلکه در نمونه ما بعد «جی پور» نیز ترسیم شده اند.
سهم دیگری از شکل گیری شهر های قرن های میانه اسلام در شرق و غرب که به آسیای میانه اختصاص داشت، دقیقا از سنت معماری – شهرسازی فرهنگ ترکی – مغولی متاثر شده است: موضوع عبارت بود از ایجاد مراکز آموزشی و یاری رسانی به خاطر احساس برادری دینی که توسط ساکنان یا ساختمان هایی که به دین جهانی و به رهبران آن اختصاص یافته بود، فراهم می آمد. این نشانه های استقلال و توان مندی سلسله خدا پرستان نسبت به فضا و زمان به شمار می آمدند.
چارچوب فضا های یاد شده معمولا با قالبی به شکل چهارگوشه یا صلیب در درون حصار مستحکمی قرار می گیرد و نسبت به نقاط مقدس و روحانی نشین، به عنوان مرجع حهانی، جهت می یافتند، به ترتیبی که این طرح با فرهنگ بودائی « ماندالا» (Mandala)و وضعیت استخوان بندی فضا های شهری با عملکرد سکونت گاه های اصلی در مرکز شهر های اولیه ترکی، از نخستین هزاره قبل از میلاد شباهت داشته است، به طوری که به احتمال زیاد به دوران اسلام در سازمان های آموزشی در دین نوین منتقل شده اند:
مانند خانقاه های دراویش، مکتب های تعلیم قرآن، کاروان سراها، مریض خانه ها و مهمان خانه ها «ماندالا» یا عالم وجود عبارت است از نقشی پر رمز و راز که بودایی ها و هندو ها در هنگام تامل، به آن خیره می شوند و نقش یاد شده در اساس متشکل از مربعی محاط در دایره ای مماس با چهارگوشه اش است؛ «نمودار عالم وجود» در هنر خاور دور با معانی و اشارات رمزی اش، و نیز با نقش های الحاقی، بارها نشان داده شده است.
از سوی دیگر، در حوزه سنتی ایرانی – ترکی، نقش باغ و فضای سبز با طرح هایی در وضعیت ها و شکل های منظم هندسی، و با بهره گیری بازی آب از طریق فواره ها و چشمه ها در شهرها جذب می شوند، و این ایده ها نه فقط به عنوان جهازی لازم در خانه ها و قصر ها های اشرافی در منطقه حوزه غربی اسلام به وقوع می پیوند، بلکه عموما به عنوان عنصر مهمی در ترکیب شهری و طرح محاه های جدید به حساب می آید. از این قبیل ایدهها، و بر اساس تجربه های تیموریان، امپراتور «بابور» (Babur) در شهرهای هندی مانند « اگرا»، دهلی، و «فاتح پور سیکری» تجاربی را به کار می بندد، و شاه عباس صفوی نیز در شهرهای ایران مانند اصفهان یا شیراز، طرحهای یاد شده را به عنوان محرکی در جهت کیفیت بخشیدن به توسعه شهری به کار میگیرد.
منبع: سقف وافل حاتم
به دوستانت هم پیشنهاد بده
سقف وافل حاتم
Telegram
WhatsApp
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.